بگذاريد تا مي توانم بازي كنم ....
بلند شدن و راه رفتن
سلام بر پارميس خوشگل سلام بر نور چشمان بابا سلام بر اميد زندگيم سلام بر بانوي هميشه زيباي من و سلام بر عشق دختر خوشگلم ديروز (يازدهم اسفند سال 1392) كه از سر كار به خونه اومدم تو و مامانت خواب بودي. كمي صبر كردم تا بيدار شي ولي خبري نشد طاقتم تموم شده و اومدم كنارت دراز كشيدم و دست به سر و صورتت كشيدم كه يواش يواش تو هم خودتو كش و قوس داده و بيدار شدي... از روي ماهت بوسيدم و گفتم كه دوستت دارم... مي دوني چرا بي تابي مي كردم آخه ماماني گفت كه پارميس داره خودش بلند ميشه و خودش راه ميره به همين خاطر مي خواستم زودي از خواب بيدار بشي و من راه رفتنتو ببينم... همين كه از خواب بيدار شدي و منو ديدي شروه به خنديدن كردي ... مامان گفت كه پ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:07
بلند شدن و راه رفتن
سلام بر پارميس خوشگل سلام بر نور چشمان بابا سلام بر اميد زندگيم سلام بر بانوي هميشه زيباي من و سلام بر عشق دختر خوشگلم ديروز (يازدهم اسفند سال 1392) كه از سر كار به خونه اومدم تو و مامانت خواب بودي. كمي صبر كردم تا بيدار شي ولي خبري نشد طاقتم تموم شده و اومدم كنارت دراز كشيدم و دست به سر و صورتت كشيدم كه يواش يواش تو هم خودتو كش و قوس داده و بيدار شدي... از روي ماهت بوسيدم و گفتم كه دوستت دارم... مي دوني چرا بي تابي مي كردم آخه ماماني گفت كه پارميس داره خودش بلند ميشه و خودش راه ميره به همين خاطر مي خواستم زودي از خواب بيدار بشي و من راه رفتنتو ببينم... همين كه از خواب بيدار شدي و منو ديدي شروه به خنديدن كردي ... مامان گفت كه پار...
نویسنده :
مامان و بابا
10:07
جشن تولد يكسالگي پارميس خانوم
دختر خوشگلم پارميس عزيزم سلام امروز اولين روز از آخرين ماه سال 1392 مي باشد و كلي كار براي امروز داريم... ديروز موقع برگشت از سر كار يه سري به چاپخونه زده و كارت دعوتهاي تولد تو عزيز دل را گرفتم و به خونه آوردم. وارد خونه كه شدم و كارنها به ماماني نشون دادم كلي ذوق كرد و خوشحال شد و گفت كه من برم كارتها رو پخش كنم زود بر مي گردم. دختر خوشگلم امروز (پنجشنبه 1/اسفند/1392) صبح ساعت 7 از خواب بيدارم كردي و كمي با هم بازي كرده و بعد از خوردن صبحانه براي خريد وسايل تزئيني و ميوه و شيريني به بازار رفتم و بعد از دو ساعت گشتن و خريد كردن به خونه برگشتم... آخه كلي كار داشتيم ...بايد ميوه ها رو مشستيم و در ظرف...
نویسنده :
مامان و بابا
12:01
جشن تولد يكسالگي پارميس خانوم
دختر خوشگلم پارميس عزيزم سلام امروز اولين روز از آخرين ماه سال 1392 مي باشد و كلي كار براي امروز داريم... ديروز موقع برگشت از سر كار يه سري به چاپخونه زده و كارت دعوتهاي تولد تو عزيز دل را گرفتم و به خونه آوردم. وارد خونه كه شدم و كارنها به ماماني نشون دادم كلي ذوق كرد و خوشحال شد و گفت كه من برم كارتها رو پخش كنم زود بر مي گردم. دختر خوشگلم امروز (پنجشنبه 1/اسفند/1392) صبح ساعت 7 از خواب بيدارم كردي و كمي با هم بازي كرده و بعد از خوردن صبحانه براي خريد وسايل تزئيني و ميوه و شيريني به بازار رفتم و بعد از دو ساعت گشتن و خريد كردن به خونه برگشتم... آخه كلي كار داشتيم ...بايد ميوه ها رو مشستيم و در ظرف مي چيدي...
نویسنده :
مامان و بابا
12:01
اولين لحظه ايستادن روي دو پا
سلام بر بانوي من سلام بر همه وجودم سلام بر يگانه عشق من سلام بر پارميس خانوم دختر گلم الان حدود يك ماهه كه ماماني دلشوره گرفته كه چرا دخترم راه نميره هر جا ميره هر كيو ميبينه ازش ميپرسه بچه شما چند ماهگيش راه رفت خلاصه اينكه كلي داستان داريم... تا اينكه ديروز يعني جمعه دوم اسفند 1392 بعد از ضطر در حال بازي كردن بوديم و من هم داشتم از تو فيلم برداري مي كردم و آهنگ هم پخش ميشد كه تو مطابق معمول به كمك ديوار در حال رقصيدن بودي كه يهويي شروع كردي به دست زدن روي پاهاي خودت و من خيلي خيلي خوشحال از اين موفقيت تو... دختر گلم در طول اين يكسالي كه گذشت منهم با تو بزرگ شدم با تو خوابيدم با تو بيدار شدم با تو غلت زدم با تو چهار دست و پا راه ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:19
اولين لحظه ايستادن روي دو پا
سلام بر بانوي من سلام بر همه وجودم سلام بر يگانه عشق من سلام بر پارميس خانوم دختر گلم الان حدود يك ماهه كه ماماني دلشوره گرفته كه چرا دخترم راه نميره هر جا ميره هر كيو ميبينه ازش ميپرسه بچه شما چند ماهگيش راه رفت خلاصه اينكه كلي داستان داريم... تا اينكه ديروز يعني جمعه دوم اسفند 1392 بعد از ضطر در حال بازي كردن بوديم و من هم داشتم از تو فيلم برداري مي كردم و آهنگ هم پخش ميشد كه تو مطابق معمول به كمك ديوار در حال رقصيدن بودي كه يهويي شروع كردي به دست زدن روي پاهاي خودت و من خيلي خيلي خوشحال از اين موفقيت تو... دختر گلم در طول اين يكسالي كه گذشت منهم با تو بزرگ شدم با تو خوابيدم با تو بيدار شدم با تو غلت زدم با تو چهار دست و پا ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:19
عكسهاي قديمي پارميس
پارميس خانوم بغل بابا در گنبد سلطانيه ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:02
عكسهاي قديمي پارميس
پارميس خانوم بغل بابا در گنبد سلطانيه ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:02